اطمینان پوچ!

زیادی چرت و پرت میگم. گاهی میزنه به سرم، خب همه اینجوری میشن. منم مث بقیه یه هومو اینسیپینس هستم، تافته جدا بافته که نیستم خب.

درسته که یه حس اطمینان میگرفتم، اما مشکل از من بود که میگرفتم. اون نمیخاست واقعن چنین حسی بهم بده. همیشه میگفت "تلاشمو میکنم" یا "میترسم" یا "من به خودم اطمینان ندارم". من کودن از این چیزا میگذشتم. یا نه، بدتر از اون؛ به یه دید مثبت بهشون نگاه میکردم.

بگذریم از این حرفا. یه فرضیه ای افتاده تو ذهنم که چون یه هومو اینسیپینس هستم، با اینکه واقعن شواهد چندانی پشتش نیست ذهنمو مشغول کرده. میگه: عشق بی قید و شرط با خوبی کردن پدیدار نمیشه. انگار باید یه پس زمینه ای داشته باشه، یا یه بدی، یه بیزاری، یه عقده، خلاصه یه حس ابلهانه ی هومو اینسیپینسی پشتش باشه. چه مغز مزخرفی. البته اینا همش الان در حد فرضیه س. حداقل در سطح دانش من.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد