به اینجای کار نیندیشیده بودم. کجای کار؟ برای هومو اینسیپینسها، چه بپذیرند و چه نه، عشق خوب عشقی است که دوام بیاورد. دو طرف هرچقدر هم با هم خوب باشند، اگر یک جای کار یکی بلغزد عشقشان به شدت تهدید خواهد شد. گزینش طبیعی برای این هم چاره ای اندیشیده، چرا که منظور از دوام آوردن برای هومو اینسیپینسها خیلی دراز است.
چاره این است: یک حس احمقانه که "عشق بی قید و شرط" نام دارد. از آن چیزهاییست که در نگاه نخست شایستگی فرد را پایین میاورد. اما در واقع اینگونه نیست، این ساز و کار قرار بوده بیشتر جلوی تهدیدهای نه چندان پایدار را بگیرد. البته عوارض جانبی هم دارد، سوء استفاده احتمالی یکی از طرفین ماجرا. اما انگار آن یکی مهمتر بوده.
من این ساز و کار را از یاد برده بودم. در واقع از یاد برده بودم که دو طرف هومو اینسیپینس باید تا حدی از این ساز و کار بهره مند باشند. خودم بودم، همیشه بوده ام؛ اما گویا او نبود. لعنت. ای کاش بود.