نفس آزاد

بلخره اتفاقی که باید میفتاد افتاد. دیگه هیچ نفرت و دشمنی ای نباید در کار باشه. داستان تموم شد و من موندم با یه حس ضعف. یه حس ناتوانی. و من عوض شدم. شایدم زیاد نه، اما به هر حال عوض شدم. فک نکنم این تغییر منفی بوده باشه. امیدوارم یاد گرفته باشم، حداقل یه چیزایی. امیدوارم بعدها بتونم کاریو کنم که اینبار نتونستم. باید این ضعفم برطرف بشه. درسته که شکست خوردم، اما... خیلی کلیشه س میدونم، اما امیدوارم یه چیزی از این شکستم آموخته باشم. فک کنم آموخته باشم، اما راستش نمیدونم این جنبه م چقد تغییر پذیره.

مهم اینه که الان زنده ام و نفس میکشم. و این خوبه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد