شار. این شار است که درون خود حس میکنم، شار زندگی. پیش از این هم شده که با همین شدت احساس کنم که از درونم میگذرد. گمان میکنم زمانهایی اینگونه میشود که در حال گذراندن نوعی تغییر در زندگیم هستم. یا زمانهایی که به شدت از زندگی لذت میبرم. این روزها شاید ترکیبی از هردو باشد. روزهایی نو. دوستانی نو و نو شدن دوستی با دوستانی قدیمیتر. بزودی، دانشگاه و زندگی دانشگاهی. خوابگاه. کلاسهای درسی که توقع چندانی از آنها ندارم. در واقع نباید هم داشته باشم. بگذریم.
کتابهای نو. از دوستی چند کتاب قرض گرفته ام در ازای کتابی که دو سال و نیم خواندنش برایم به طول انجامید. شاید بپرسی چرا. چون این کتاب را در چند مرحله خواندم. اصلا مهم نیست. یک کتاب دیگر هم خریده ام. بزودی باید کتابهای درسی هم بخرم. هرچند، این احتمال وجود دارد که برخی از این کتابهای درسی تا به اکنون نامعلوم را در کمد کتابی ام در بندرعباس داشته باشم. در این صورت باید بگویم برایم پستشان کنند.
عدم اطمینان درباره آینده. واقعا مطمئن نیستم در چند سال آینده چه پیش خواهد آمد و کجا خواهم بود و که خواهم بود.
پ.ن: این پست باید چند روز پیش اینجا گذاشته میشد.